روزهاي سخت اجتماعي درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان غظمفر میخواسته به بچه هاش بفهمونه که عرق خوردن بده توی یه لگن عرق میریزه میزاره جلوی خرش خره نمیخوره به بچه هاش میگه : چه نتیجه ای گرفتید بچه ها میگن : نتیجه میگیریم هرکی عرق نخوره خره غظمفر خفاش میبینه از خنده غش میکنه ازش میپرسن : چته میگه : تاحالا موش با چادر عربی ندیده بودم،،،،،،،،،،،،،،،، یه افقانی با دوست دخترش میره پارک به دختره میگه : لبتو بیار جلو دختره میگه: اینجا زشته میگه : نترس میخام برات { ناس } بزارم غظمفر تو اتوبوس یه کشیده گذاشت تو گوش بغل دستیش یارو گفت : چرا میزنی من که چیزی نگفتم غظمفر گفت : مسیر طولانیه ، گفتم یه موقع گوه زیادی نخوری،،،، پيوندها
|
|||
![]() |